هر چه میخواهد دل تنگت نگو!
نه این که فکر کنی خسته ام، فقط گاهیبه روی بامِ دلم لانه می کند آهی دوباره روحِ تو را می دمم به پیکرِ شعر چه واژه های بدیعی، چه شعرِ دلخواهی! خدا کند بشود بینِ اشک هاپیدا برای رد شدن از بغض ها گذرگاهی و من که خسته ام از شعر های بی حاصلا از این بیانیه های شعاری و واهی نشسته داغِ رسیدن به سینه ی جاده و هل الیک سبیلٌ؟ نشان بده راهی اسیر غربتِ تُنگم، خودت که می دانی نمی رود هوسِ موج از دلِ ماهی تو را من از تو طلب می کنم، تو می گویی:همیشه قسمتِ تو نیست آن چه می خواهی!
نوشته شده در پنج شنبه 92/7/25ساعت
11:8 عصر توسط آشنا نظرات ( ) |
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |